بسم الله الرحمن الرحیم ...
عشق از سرای این دل من پا نمی شود
مجنون دلش بجز سوی لیلا نمی شود
بالای تخت یوسف کنعان نوشته اند
هر یوسفی که یوسف زهرا نمی شود
این زندگی بدون تو تلخ است و بی ثمر
بی روی یار آب گوارا نمی شود
سایه کجا و دیدن تشریف آفتاب
می خواستم ببینمت اما نمی شود
دق مرگ کرد بسکه مرا خواند بر خودم
آیینه از کنار دلم پا نمی شود
تعجیل کن و گرنه که از دست می روم
این کارها به صبر و مدارا نمی شود
هرگز مکن سوال چرا ما نرفته ایم
هر قطره ای که فانی دریا نمی شود
بر من مگیر خُرده که درد فراق دوست
جز با نگاه دوست مداوا نمی شود
::::::::::::متاسفانه نام شاعرونمیدونم :::::::::::::::::::::
مُنتَظَر نوشت :
همیشه که نباید آدینه ی انتظار ازحضرتش نوشت ...
دلم برایش عشق را هدیه می برد آن زمانی که به بابابزرگ مهربانش مرد خلقِ بهشتی ...
امین ...مرد احساس وامانت بی حرمتی ها می شود ودل حضرتش باز خون می کنند ...
توی روزگاری که باز نامردی از حضرت انتظارمان بد گویی می کند ...
وبی واژه ها را برای آقایمان انتساب می کند ...
ماندم او چه می داند که واژه ها تمام تعظیم دربرارش هستن ...
خاک بر دهان بی خردشان که مهربانانمان را تهمت میزنند وبدگویی می کنند آن هم نسلی که یادشان که به خاطر مینشیند تمام زنگار از قلب آدمی زدوده می شود ...
آقایم پغمبرم یا رسول مهربانم ...
آقایم حضرت عشقم ...حضرت انتظارم یا ابا صالح المهدی ...
میخوانمتان به عشق ...میخوانمتان به مهر به نیکی که آبروی عالمین هستین ...
آی آدمها من عاشقم ...عاشق همین هایی که این روزها انگشت اشاره نابخردان به چشم آنانست ...
آخر آن نا اهل مردمان چه میدانند از قصه ی عشق وعاشقیه دل و دلبر ...
::::::::::::::::::::::::::::::::::
« اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرج المهدی بحق فاطمة »
« فتوکل علی الله ان الله یحب المتوکلین »